سلام قسمت سوم امیدوارم دوست داشته باشید کامنت یادتون نره ❤️😘 فالو هم همینطور
( نکته : _ وقتی خط میاد یعنی تهیونگ داره صحبت میکنه ، وقتی + میکنه میاد یعنی جیمین داره صحبت میکنه ، وقتی × میاد یعنی یونگی داره صحبت ~ میاد یعنی یونجون داره حرف میزنه • یعنی جونگکوک حرف میزنه ) هر سه باهم اشک می ریختم که تهیونگ گفت :"_حالا بازم حاظرین منو قبول کنید " "×،+معلومه " با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شد محکم هر دو فرد مهم زندگی سو در آغوش گرفت این برای تهیونگ ی نور امید بود شاید الان با خودش میگه که زندگی اش در حال بهبود است اما این تازه یک بازی سرنوشت است "_ خیلی ممنون که به زندگی آمدین خیلی ممنون " "×ما از تو ممنونیم تهیونگ تو دیگه هیچ سختی نمی کشی قول میدم" اما یونگی نمی دانست کسی این بازی را شروع کرده بود خداوند متعال بود این بازی بود که خدا برای امتحان کردن فرشتگانش در نظر گرفته بود
***
پشت مرز نشسته بودم تا بیاد اما خبری ازش نبود بدجور نگرانش شدم خودمم نمیدوستم چرا ولی نگرانش بود فکر کنم دیگه نمیاد خواستم بلند بشم که چند نفر آمدن ی نگاهی بهشون کردم خودش بود همون پسر مو آبی البته اینبار با دو تا پسر دیگه آمده بود پشت همون درخت قبلی پنهان شدم به پسرایی که همراه تهیونگ آمده بودن نگاه کردم یکی از اونها ی شیطان بود مطمئنم "×تهیونگ اینجا خیلی قشنگه "
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
شد 10 ماه پارت بعدی رو بزار لطفا پلیز
عالییییی
پارت بعد پلیززززززز
کی میزاری؟؟؟ 🥺🥺
نه ماه شددد
عالی بود
من خیلی صبر کردم ولی پارت بعدی نمیاد
سه ماه گذشته لطفا پارت بعدی رو بزار عالیه💖
خـیـلـی باحال بود 🧡💛عالی